روز بی پایان

زندگی روزی است بی پایان که در آن هزاران خورشید غروب میکند

روز بی پایان

زندگی روزی است بی پایان که در آن هزاران خورشید غروب میکند

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سال بلوا

سال بلوا

سال بلوا/ عباس معروفی/ نشر ققنوس/ چاپ شانزدهم 1396

زن محور اصلی سال بلوا است. اینکه داستان سال بلوا چیست را بروید بخوانید، این درست نیست که من اینجا داستان را تعریف کنم یا چکیده­ ای از آن را بیاورم. اما اگر بخواهم بگویم چه چیز در انتظار شما است باید بگویم زن ایرانی در شهری کوچک در زمانه­ ی جنگ جهانی دوم و حکومت رضاشاه روایت می­شود با همان نثر عباس معروفی که داستان­های مختلف را درهم می­تند، همان جابه­ جایی­ های زمانی، و شخصیت­هایی که آنقدر خوب توصیف می­شوند که در ذهن باقی می­مانند. معروفی در این رمان از اسطوره­ها و قصه­ های کهن هم یاد می­کند، اشاره ای به داستان سیاوش دارد و افسانه­ ی مرد زرگر و دخترپادشاه را هم آورده است.

رمان دو راوی دارد – یکی خود شخصیت اصلی داستان(نوش­آفرین) و دیگری نویسنده - که هر فصل از رمان توسط یکی از آنها روایت می­شود و هرکدام تکه ­هایی از داستان را روشن می­کنند. البته فصل­هایی را که راوی نوشافرین است بیشتر از ذهن او و مرور خاطراتش روایت می­شود.

نوشافرین در آن زمان درست میانه­ ی زندگی است یعنی میان عشق و نفرت، زندگی مشترک، مذهب، آشوب، هرج و مرج اجتماعی و مرگ که چهره همه ­ی این­ها خیلی مردانه است.

 " صدای گریه‌ی زنی را می‌شنیدم که از سرما و گرسنگی، یا شاید از تنهایی بر سومین پله‌ی خانه‌ی پدرش مانده بود، گاهگداری برمی‌گشت پشت سرش را نگاه می‌کرد و باز به تلاشش ادامه می‌داد. انگشت‌های پاهاش یخ زده و رفته رفته ریخته بود، انگار از جذامی سرد پوسیده باشد. با موهایی سفید و زرد، مثل کاکل ذرت که شانه نخورده و بیمعنا این طرف و آن طرف صورتش را گرفته بود، با دست‌هایی ترک‌خورده، صورتی سرمازده و چشم‌هایی پر اشک، تنها به اتکای یادش زنده بود. و حالا که نمی‌توانست از پله‌های خانه‌ی پدرش بالا برود، گریه می‌کرد.تا مرا دید گفت: خدا خیلی به ما رحم کرد."

سال بلوا از آن کتاب­هایی است که وقتی تمامش کنید دردی به سراغتان می ­آید و فکری شما را رها نمی ­کند.

بعد از خواندن این رمان به این فکر می ­کردم که جایگاه زن هفتاد سال پیش در اجتماع و حتی در پیشگاه خودش با زن الان چه تفاوت ­هایی کرده است و این تفاوت چقدر به نوع نگاه مردان به زنان مربوط است؟

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۰
  • ۰

سفر زمستانی

سفر زمستانی

مردی که کارمند دون پایه ی شهرداری است و صرفا سیستم گرمایشی ساختمانهای قدیمی را چک میکند حالا میخواهد هواپیمایی را به ساده ترین وجه ممکن ولی به احتمال زیاد امکانپذیر بدزد و به برج ایفل بکوبد.
چرا هواپیما بدزدد؟ چرا به برج ایفل بکوبد؟ و خیلی چراهای دیگر، برای همه ی اینها دلیل دارد (دلیل که بهتر است بگوییم فلسفه ای شخصی دارد) حتی برای اینکه پرواز از چه فرودگاهی و چه نوع هواپیمایی انتخاب کند.
اشتباه نکنید او اصلا و به هیچ وجه یک تروریست یا یک هواپیما ربای حرفه ای نیست اتفاقا بسیار انسانی ساده و سطحی است فقط دلبسته ی کسی شد و آن شخص اورا نپذیرفت.
سفر زمستانی شاید روایت انسانی تنها، سرخورده و مستاصل باشد که نمی تواند زنی که دوستش دارد و اتفاقا آن زن هم او را دوست دارد، راضی کند تا باهم زندگی کنند و حالا در فکر رقم زدن یک فاجعه ی انسانی است.
او حتی برای این کار دوره ی کوتاه مدت و فشرده ی هدایت هواپیما را گذرانده.
سوال اساسی این است: اینهمه خشم آن هم در وجود انسانی عادی و معمولی که هزارانشان را در اطرافمان میبینیم و حتی خودما شاید یکی از آنها باشیم از کجا میآید؟
تا اینجا هرچه گفتم چیزی از این داستان 97 صفحه ای لو نداده ام

سفر زمستانی/ املی نوتومب/ ترجمه بنفشه فریس آبادی/ نشر چشمه

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۰
  • ۰

موقرمز

موقرمز

موقرمز

نوشته اُرهان پاموک

ترجمه عین له غریب

نشر چشمه

 

چرا موقرمز را نمی خوانید؟

  1. تصور می کنید چون اُرهان پاموک یک نویسنده ترک و آسیایی است پس حرفی برای گفتن ندارد؟ اتفاقا او به ما حرف برای گفتن زیاد دارد او که در همسایگی ما است و دوران گذاری که الان داریم در آن دست و پا میزنیم را تقریبا رد کرده است و الان استانبول یک پایتخت اروپایی و مدرن است.
  2. تصور می کنید او قصه گفتن بلد نیست، یا به خوبی نویسنده های اروپایی و خصوصا آمریکایی، خوب قصه نمی گوید؟ اتفاقا این خصلت ما خاورمیانه ای ها است که هم قصه برای گفتن زیاد داریم و هم خوب قصه می گوییم و پاموک از بهترین های ما است در روایت کردن.

موقرمز داستان عشق است؟ یا به استناد متن پشت جلدش داستان اسطوره ها و قصه های کهن، داستان تنیده شده ی رستم و سهراب یا ادیپ شهریار است در زندگی امروزی؟

موقرمز داستان پدرکشی و پسرکشی است؟

موقرمز داستان تغییر یک جامه است؟

موقرمز داستان زندگی حزبی است؟

موقرمز داستان زنی است که از زمانی تصمیم گرفت موهایش را خودش قرمز کند؟

خودتان بخوانید شاید همه ی اینها باشد.

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۱
  • ۰

سوکوروتازاکی

موراکامی نویسنده ای که جدای از نوشته هایش سخن گفتن از خودش هم جذاب است. نویسنده ای که صبح زود بیدار می شود، اهل دویدن است به موسیقی کلاسیک عشق می ورزد و کافه و بارش را تعطیل کرده و شروع به نوشتن کرده است. او الان ساکن آمریکا است
"سوکوروتازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش" روایت تنهایی انسان است، روایت گسست ها و عشق ورزیدنهای پنهانی است. روایتی است از حسی مثل اینکه شب توفانی از عرشه کشتی پرتاب میشوی در میان اقیانوسی بیکران.
موسیقی کلاسیک و طبیعت در نوشته های موراکامی نقش پررنگی دارد. داستانهای او عمدتا غیرخطی و سوررئالیستی و روایت تنهایی انسان مدرن است.
سوکوروتازاکی روایت تقدیر و سرنوشت است که ما در ساختن آن خیلی دخلی نداریم، دوستی با شخصی یا حتی قطع یک رابطه میتواند تاثیر مهمی بر مسیر زندگی بگذارد. انتخاب می کنیم با چه کسانی معاشرت کنیم اما انتخاب نمی کنیم که چه تاثیری بر زندگی ما بگذارند. جایی از رمان نویسنده می گوید: این یادت بماند؛ تاریخ را نه می‌شود پاک کرد نه عوض. مثل این است که بخواهی خودت را عوض کنی. می‌شود روی خاطره‌ها سرپوش گذاشت ولی تاریخ را نمی‌شود قایم کرد.
گذشته و گذشته ای که مارا رها نمی کند، گاهی باید برگشت همان جا از گذشته که مارا هنوز دارد عذاب میدهد، شاید بتوان دردش را کمتر کرد.
سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش/ هاروکی موراکامی/ ترجمه امیرمهدی حقیقت/ نشر چشمه

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۱
  • ۰

ماهی ها نگاهم میکنند

عمدتا پسر ها با پدرهاشان مشکل داشتند، دارند یا خواهند داشت. حالا در نظر بگیرید پدری به پسرش بگوید "مرا بُکش این ظیفه‌ی توست" و روی این حرف تاکید دشته باشد.

ماهی ها نگاهم می‌کنند نوشته‌ی " ژان پل دوبوآ " و ترجمه مترجم خوب " اصغر نوری " است که نشر کتاب کوله پشتی سال 1395 به چاپ رسانده است.

رمان با نثر روان و سیر داستانی سرراست‌ش در ارتباط با روزنامه نگار ورزشی است که درباره‌ی بوکس می‌نویسد. معشوقه ای در دفتر کارش دارد و روزی پدر دردسر سازش بعد از سال‌ها سرو کله اش پیدا می‌شود و از او می‌خواهد که پسرش او را بکشد، پدری که عرق خور قهاری است و در شرطبندی روی اسب‌ها خیلی بدشانس نیست.

پدر، کسی که می‌توانست باشد و و می‌شد روی بودنش حساب کرد و پشتوانه ای دلگرم کننده باشد حالا بعد از سالها بدون هیچ توضیحی آمده و انتظاری عجیب دارد میگوید "مرا بُکش" و طلبکار است.

 تا حالا شده است به این فکر کنید که بخاطر عشق به کسی او را بکشید؟

ماهی ها نگاهم می‌کنند

ژان پول دوبوآ

اصغر نوری

نشر کتاب کوله پشتی

قیمت چاپ اول 10 هزار تومان

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۱
  • ۰

مرد صد ساله

مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

نوشته: یوناس یوناسن

مترجم: فرزانه طاهری

انتشارات: نیلوفر

در وصف زیبایى و گیرایى این رمان همین را بگویم که تا خواندنش تمام شد خواستم نامه اى به هولدن کالفیلد بنویسم و بگویم:

هولدن عزیز

با سلام

خواستم تو را با دوستى جدید که به دنیاى ما وارد شده است آشنا کنم، کسى که همچون تو، از دیگر شخصیتهاى داستانها و رمانهایى که خوانده ام خاص تر و دوست داشتنى تر است. آلن کارلسن صد سال دارد. او متخصص انفجار است و به صورت رقت انگیزى خوش شانس. داستان زندگى او سراسر عجیب، دلهره آور و حتى مضحک و خنده دار است که گاهى تورا به قهقه وا میدارد، و حتى جالب است که بدانى ایران را هم تجربه کرده و در تهران چند روزى را زندانى بوده است.

هولدن! این را درک میکنم که دوستىِ دونفره ى ما با آمدن شخص سومى به این پیرى کمى حال و هوایش فرق کند اما امیدوارم در این دوستى سه نفره به او حسادت نکنى و هوایش را داشته باشى، هرچه باشد او پیرمردى صد ساله است که از پنجره فرار کرده و ناپدید شده است.

دوستدارت من.

 

پ.ن: هولدن کالفیلد=شخصیت رمان "ناطور دشت" نوشته ى "دى جى سالینجر"

  • سید مصطفی میرخلیلی