روز بی پایان

زندگی روزی است بی پایان که در آن هزاران خورشید غروب میکند

روز بی پایان

زندگی روزی است بی پایان که در آن هزاران خورشید غروب میکند

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

زن در جنگ

women at war

Women at War

کارگردان بندیکیت ارلینگسون/ سال 2018/ کشورهای فرانسه، ایسلند، اوکراین/ بازیگران: هالدرو گیرهاروسدوتیر

درمیان انسان‌هایی که ذهن، قضاوت‌ها و درست و غلطشان را به رسانه‌ها سپرده‌اند تا حرف‌های سیاستمداران را به خوردشان بدهند، یک رهبر گروه کُر و موزیسین، زنی ۴۹ ساله و دوست‌داشتنی مادر زمین شده است و تلاش می‌کند کشورش، ایسلند (جزیره‌ای زیبا با طبیعتی خیره کننده) را با یک‌سری خرابکاری‌ها از دست کارخانه‌های بزرگ صنعتی نجات دهد، کشوری که در مسیر توسعه و پیشرفت است‌‌

خلاف آن چیزی که از اسم فیلم بر‌می‌آید، با یک فیلم جنگی، سیاه، پر از دیالوگ‌های سیاسی یا سخنرانی‌های ایدوئولوژیک روبه‌رو نیستیم، (در تمام فیلم فقط یک قطره خون به زمین می‌چکد)بلکه با تلفیق مناظر روستایی، طبیعت زیبای ایسلند و کمی کمدی شاهد یک داستان سرگرم کننده هستیم‌

کنش‌های اخلاقی و مسئولیت‌های اجتماعی در زمان‌های مختلف بازتعریف می‌شوند و این قضاوت‌های ما هستند که در این میان نقش تعیین کننده‌ دارند و این‌ نکته که منشا قضاوت‌ها و اصول اخلاقی ما از کجاست و به دست کیست اینجا مهم می‌شود؛ فیلم اما نه احتیاجی به قضاوت شما دارد، نه می‌خواهد بر قضاوت شما تاثیر بگذارد. وحتی شاید نشود در آخر فیلم طرفی که در این دعوا می‌ایستید را مشخص کنید‌

شاید دیدن این فیلم در این ایام که طبیعت دارد یک مقداری روی قوی‌تر و برتر خودش را به ما نشان می‌دهد خالی از لطف نباشد

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۰
  • ۰

یک روز زیبا در محله

روزی زیبا در محله

a beautiful day in the neighborhood‌

کارگردان: ماریل هلر/سال: 2019/کشور: آمریکا/بازیگران: تام هنکس، متیو ریس

فیلم "یک روز زیبا در محله" یک درامِ زندگی‌نامه‌ای، نمایی از زندگی "فِرِد راجرز" است. آقای راجرز برای ما ناشناخته است و فیلم تا حدودی احتیاج دارد که سابقه‌ی راجرز را بدانید. عرض کردم تا حدودی چون ندانستن سابقه‌ی این مجریِ تلوزیونیِ کودکانِ آمریکا ضرری نمی‌زند به لذتی که قرار است از دیدن این فیلم ببرید.‌

ظاهرا راجرز در آمریکا فراتر از یک مجری محبوب است و او را بخاطر اخلاق و منشی که داشته تا حدودی قدیس می‌دانند.‌(این‌هم سابقه‌‌ای که باید می‌دانستید)‌

فیلم با به نمایش گذاشتن برخورد بین این قدیس و شخصی که سرشار از خشم است قرار نیست خشم و عصبانیت، احساسات منفی و تاثیر اینها را بر ارتباط با خانواده و دیگران توضیح دهد و دستورالعملی هم برای شما صادر نمی‌کند اما یک منظرگاه جدید برای شما به این مسائل باز می‌کند.‌

خصوصا این ایام روزهای خوبی برای دیدن این فیلم است. تقریبا فیلم برعلیه منفی‌گرایی و موافقِ بخشش، حسن نیت و ساختن دوباره‌ی روابط است.‌‌

اصلا همه‌ی اینها به کنار بازی درخشان جناب مستطاب تام هنکس در این فیلم بهترین دلیل برای دیدن فیلم است.‌

فیلم کاملا پاک و پاکیزه است و می‌توانید آن را با خانواده ببینید

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۱
  • ۰

بادیگارد

بادیگارد

بادیگارد ≠ محافظ

اول بگویم این ابراهیم خان حاتمی کیا از کجا این سوژه ها را پیدا میکند؟

از کجا میداند الان باید درباره چه فیلم بسازد؟ و مهمتر از همه باید چگونه بسازد؟

نمیدانم این قاعده ای است که بنیان گذاشتند و قرارداد کردند، یا رسمی است که کشفش کردند؟ اینکه هر ده سال را میگویند دهه و شده است معیاری برای سنجش همه چیز در یک جامعه. اقتصاد، فرهنگ و حتی گرایش های سیاسی، همه در دهه ها مورد تحلیل قرار میگیرند و معتقدند از هر دهه تا دهه ی بعدی در حال تغییر است. و بین دهه ها مرزی است که از آن بگذریم همه چیز شکل دیگری به خود میگیرد. نه اینکه کلا منقلب شود، مسایل کلی تعریف دیگری میگیرند و شکلشان عوض میشود و جزئی ها جایشان را به چیز دیگری میدهند و کسی که جانش را بخاطر شخص مهمتری میدهد یکی از همین جزئی ها است.

سوال من این است: الان دهه ی محافظ است یا دهه ی بادیگارد؟

محافظ و بادیگارد هر دو یک کار را میکنند، هر دو جانشان را بخاطر دیگری به خطر می اندازند اما این دو در دو وجه باهم فرق دارند. یکی، کسی که بخاطرش جانشان را به خطر می اندازند و دومی، آنچه باعث میشود این کار را به راحتی انجام دهند. فکر میکنم این دومی خیلی مهمتر است و حتی گاهی با آن وجه اول درهم تنیده میشود.

اینکه ترجیح بدهی تو زخمی بشوی یا حتی کشته شوی بخاطر کسی دیگر، آنهم نه بخاطر یک رابطه ی عاطفی و فقط بخاطر اینکه وظیفه ی تو است که زخمی و کشته شوی، کار آسانی نیست و حتی حرفش را هم نمیشود به راحتی زد.

من نمیگویم حاتمی کیا میخواهد بین این دو – محافظ و بادیگارد – فرق بگذارد یا بخواهد فرق این دو را بگوید من میخواهم بگویم الان دهه ی کدام اینها ست؟ محافظی که نه بخاطر شخص که بخاطر امر قدسی جانش را به خطر می اندازد یا بادیگاردی که موظف است از شخصی محافظت کند و برایش مهم نیست آن شخص چه کسی است و چه میکند؟

سوالم را دوباره اما با کلماتی دیگر میپرسم: الان دهه ی مقدسات است یا دهه ی اشخاص؟

حیدر هیکلی عضلانی، نگاهی سرد، کت و شلواری شیک و قلب سنگی ندارد. حیدر خطر را بو نمیکشد و ناگهان دو دستش را نمیبرد پشت کمرش تا دو اسلحه ای که مخصوص خودش ساخته شده است را بیرون بیاورد و در موازات شانه هایش به دوطرف بگیرد و وسط معرکه بچرخد و بَنگ بَنگ بَنگ همه را بکشد و همه ی اینها را ما در یک حرکت اسلوموشن ببینیم و حتی بتوانیم حرکت طره های موی او را میان هوا بفهمیم و نشستن گلوله وسط پیشانی ها را خوب تماشا کنیم.

حیدر با آنهایی که دهه ی شصت شمسی قد و نیم قد، پیر و جوان با آنکه خانواده داشتند، محله و هم محلی داشتند، شغل و کاری داشتند اما همه را رها کردند، رفتند وسط معرکه و گفتند، شنیدند، خندیدند، گریه کردند، شلیک کردند، کشتند و کشته شدند فرقی ندارد. از دهه ی شصت تا دهه ی نود بر خلاف همه چیز که تغییر کرده است، حیدر تغییری نکرده است. حیدر خلاف قاعده ی دهه ها است، او هنوز حیدر است. اگر الان درد میکشد، گریه میکند یا وقتی از او انتظار دارند مثنوی رشادتهایش را بنویسد اما او نامه ی اعمالش را مینویسد، اگر شک کرده است تقصیر او نیست، چون او تغییری نکرده است. شاید این ما هستیم که با همه ی هستیِ مان از مرز دهه ها که گذشتیم تغییر کرده ایم و اگر تغییرمان آنگونه بوده است که حیدر ها شک دارند و میخواهند اسلحه هایشان را زمین بگذارند، وای بر ما و بدا به حال ما.

 

پ.ن: این متن تحلیل، تفسیر، نقد، توبیخ، تشویق، قضاوت یا هر چیز دیگری که طرف دیگرش شخص، گروه یا هر کس دیگری باشد نیست، این فقط یک من است که با خود خودگویه میکند. من تازه حیدر ها را دیده ام، کسانی که تا حالا اینگونه نشناخته بودمشان و فکر میکردم جور دیگری هستند و لازم میدانم از ابراهیم خان حاتمی کیا بابت آشنا کردنم با این اشخاص تشکر کنم.

تکمله: شادی روح همه ی شهدای حفاظت، همه ی حیدرها که هیچ وقت مهمان برنامه های شب نشینی و گفتگوی تلوزیون نبوده اند و کمتر (اصلا) از آنها و خانواده هاشان گفته شده است صلوات.

  • سید مصطفی میرخلیلی
  • ۱
  • ۰

 

 

dar donyaye to

در دنیای تو ساعت چند است؟

عشق یک طرفه نوستالژی ده ی شصت است همانطور که الان دوره ی عاشق و فارغ شدنهای مداوم و پشت سر هم است.

برای همه زمانی بوده است که دلداده ی کسی بوده ایم، یک او. او که خبر از دل باختگیمان نداشته است، او که جرات ابراز عشقمان را نداشته ایم، او که حتی نگاهمان نمیکرد اما ما به دیدن گاه گاهش راضی بودیم، او که مدام دور و برش موس موس نمیکردیم، چت نمیکردیم، قرار نمیگذاشتیم، پارک و سینما نمیرفتیم اما سعی میکردم از خیلی چیزهای زندگی اش خبر داشته باشیم. از چیز هایی که دوست داشت و دوست نداشت و همیشه میخواستیم شبیه دوست دانشتنی هایش باشیم.

عشق یک جور مرگ است، خودت را میکشی و بعد کسی را خلق میکنی، آنگونه که پسند معشوق باشد. حالا تصور کنید این مرگ در وجود کسی اتفاق می افتد که درگیر یک عشق یکطرفه است چقدر سخت است که بداند او چه دوست دارد!

زمان در دنیای عاشق یکطرفه همیشه صرف این میشود که بداند او چه دوست دارد؟ شاید اصلا تفسیر زندگی از یک عاشق یکطرفه همین یک جمله باشد " زندگی از نگاه او چگونه است" و بزرگترین سوال زندگی اش این است که "چگونه زندگی را برای او شیرین تر کنم"، سر در آوردن از دنیای ذهنی معشوق یکطرفه بزرگترین رسالت عاشق یکطرفه است.

در دنیای تو ساعت چند است جدای از بازی بسیار خوب علی مصفا و موسیقی و قابهای تصویر خوبش روایت یک عشق یکطرفه صادق و ساده و محکم است.

  • سید مصطفی میرخلیلی